در مصر باستان[ویرایش]
طی نخستین قرن میلادی، روی هم ۲۱ بار توسط ده مولف از ققنوس یاد شدهاست. از مجموع این منابع چنین بر میآید که خاستگاه اسطوره ققنوس تمدن قدیم مصر بوده و بعدها به ترتیب در تمدنهای یونانی، رومی و مسیحی درباره آن سخن گفتهاند. در میان مصریان، اسطوره ققنوس در اصل اسطوره خورشید بوده که بعد از هر شب دگر بار در سحرگاه طلوع میکند و نام شهر هلیوپولیس در نوشته هردوت نیز باید در همین ارتباط باشد.
مصریان ققنوس را پرنده مقدسی میدانند که بسیار نادر است. به روایت مردم شهر هلیوپولیس، ققنوس هر ۵۰۰ سال یک بار آن هم پس از مرگ ققنوس قبلی در مصر ظاهر میشود. از این پرنده تنها برخی تصاویر موجود است و آن طور که از شکل واندازهٔ او در این تصاویر بر میآید، بال و پرش بخشی قرمز و بخشی زرد طلایی است و اندازه و شکل عمومی آن مانند عقاب است. داستانی عجیب هم از کار این پرنده گفته میشود و آن این که این پرنده جسد پدر خود را، که با نوعی صمغ گیاهی خوشبو اندود شده، همهٔ راه از سرزمین عرب تا معبد آفتاب با خود میآورد و آن را در آن جا دفن مینماید. میگویند برای آوردن جسد ابتدا گلولهای آن قدر بزرگ که بتواند آن را حمل نماید از جنس آن صمغ گیاهی میسازد، بعد توی آن را خالی میکند و جسد را در آن میگذارد و دهانه آن را با صمغ تازه مسدود میکند و آن گاه گلوله را که درست همان وزن اولیه خود را پیدا کردهاست، به مصر میآورد و در حالی که تمامی رویه گلوله از صمغ پوشانده شده آن را همان طور که گفته شد درون معبد آفتاب میگذارد.
در اساطیر ایران [ویرایش]
تصویری از ققنوس بر سر در مدرسهٔ نادر دیوان بیگی واقع در بخارا، جمهوری ازبکستان، بخشی از مجموعهٔ لب حوضی
در اساطیر ایران، قُقنوس یا قُقنُس، معرب کلمهٔ یونانی کوکنوس (Kuknos)، و همتای کلمهٔ هند و اروپایی و چینی فونیکس است و چنین مینماید که شکل آن ترتیب و برآیندی از قرقاول، مرغ چینی و آمیزهٔ آن با دیگر مرغان اسطوره ایست.
این مرغ در روایتهای ایرانی نیز همچون روایتهای هندواروپائی، مرغی نادر و تنهاست که او را جفتی نیست و در نتیجه از او زایشی نیز پدید نخواهد آمد. ققنوس هزار سال زندگی میکند و چون عمرش به پایان میرسد، تودهای بزرگ از هیزم فراهم میآورد و با نشستن بر آن توده چندان آواز میخواند که از آواز خود به وجد میآید و با بر هم زدن بال و به یاری منقار، آتشی میافروزد و با سوختن در آتش از وی بیضه ای(تخم مرغی) پدیدار میشود و بدینسان ققنوسی دیگر زاده میشود.[۴]
در این روایت ققنوس همتای قو در ادبیات اروپایی است که با آوازخوانی، زیست و زندگی خود را به پایان میبرد. اساسا در ادبیات ایران نیز همچون ادبیات هندواروپایی، سوختن در رنج خویش و از خاکستر خود برآمدن و تولدی دیگر، راه به اسطورهٔ ققنوس دارند.
در اساطیر چین [ویرایش]
فنگ هوانگ (ققنوس چینی)، در کاخ تابستانی بیجینگ، چین
در فرهنگ اسطورهای چین، ققنوس با نام فنگ هوانگ یا پرندهٔ سرخ شناخته میشود که از جنس آتش است و نماد تابستان و جنوب محسوب میشود که خشکسالی آفرین میباشد.به همین دلیل ققنوس دربردارندهٔ عنصر منفی و مادینگی جهان، یعنی یین است و نماد ملکه محسوب میشود. در برابر ققنوس، اژدها قرار میگیرد که همیشه در اساطیر چین نمایندهٔ خاقان به شمار میآید. [۵] در اساطیر چین ققنوس در فوارهای از آب زلال تن میشوید و با گذشتن از بلندای کوه گون لون، هر شامگاه در غارهای دان Tan آرام مییابد. بر مبنای روایات چینی ققنوس کمتر تا سطح زمین پرواز میکند و هرگاه که چنین کند، همهٔ مرغان گرد او جمع میشوند. بر اساس روایت کویاجی دربارهٔ ققنوس، وی بر سطح زمین نمینشیند، امّا هرگاه که بر سطح زمین بنشیند بر یک پای میرقصد.
برخی احتمال دادهاند که ققنوس چینی همتای شانگ شانگ یا مرغ باران در روایت کنفوسیوس باشد، حال آنکه شانگ شانگ یا مرغ باران، پرنده ایست که نماد یین محسوب میشود، امّا ققنوس به طور معمول نماد یانگ تلقی شدهاست.[۶]
ققنوس در اساطیر چین، نماد شادمانی و خرسندی و نشانهٔ رضایت آسمان است. اژدها در این اساطیر روح باران و نماد خاقان است و ققنوس، نماد ملکه و جنوب و یاور کشاورزان است.
در اساطیر چین پرنده سرخ یا ققنوس نماد جنوب و مورد نیایش بود. ققنوس بعدها جای خود را به قرقاول داد. این پرنده در نقشهای برجای مانده دارای منقار خمیده، پنجهٔ بلند و تیز به شکل پرندگان شکاری بود و یاری دهندهٔ کشاورزان مزارع خشک جنوب به شمار میآمد.[۷]
در اساطیر چین ققنوس دیگری موسوم به چی سانگ یا ققنوس کوهساران نیز وجود دارد. این ققنوس، ققنوسی است که به روزگار دودمان جو نقشهٔ رودها را به یو پیشکش کرد. [۸]
ققنوس در ادبیات [ویرایش]
در منطق الطیر [ویرایش]
به ققنوس در شعر کهن فارسی تقریبا هیچگاه اشاره نشدهاست و میتوان گفت که طی هزار سال شعر فارسی، تنها عطار نیشابوری است که در اشعار خود از این پرنده نام بردهاست، و جالب این که وی نیز به صراحت با این باور دیرینه که ققنوس حیات جاودان دارد، مخالفت ورزیده و برعکس ققنوس را نیز به سان دیگر موجودات فانی دانسته و بر همه گیر بودن پدیدهٔ مرگ تاکید ورزیدهاست.[۹]
در منطق الطیر عطار، ققنوس طرفه مرغی دلستان است که مأوای او در هندوستان میباشد. او پرنده ایست که نزدیک به صد سوراخ در منقار دارد و او را جفتی نیست. بنا بر این روایت، ققنوس در بلندیها مینشیند و با وزیدن باد بر منقار او، نوایی دلنشین پدیدار میشود و مرغان دیگر بدین آواز گرد او جمع میشوند و مدهوش و صید وی میشوند.[۱۰]
بدین روایت، موسیقی نیز از آواز ققنوس گرفته شدهاست که:
فیلسوفی بود، دمسازش گرفت |
|
علم موسیقی ز آوازش گرفت |
عطار نیشابوری در اشعارش از ققنوس بعنوان پرندهای یاد میکند که بر روی نوک او ۳۶۰ سوراخ وجود دارد و از هر سوراخ آن نوایی دلنشین خارج میگردد . او خاستگاه ققنوس را در هندوستان میداند .[نیازمند منبع]
در شعر نو فارسی [ویرایش]
ققنوس طراحی شده در کتابی که به
:: بازدید از این مطلب : 379
|
امتیاز مطلب : 5
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
تاریخ انتشار : سه شنبه 6 تير 1391 |
نظرات ()
|
|